زبانحال حضرت اُمُّ البنین سلاماللهعلیها
سر فرود آوردهام در محضرت بانو رباب ای بقـربانِ تو و چـشمِ ترت بانو رباب این منم اُمُّ البـنـین؛ اُمّ الفـضائل؛ باز هم میشـوم آئـیـنه مثلِ مـادرت بانو رباب سر به زیر انداختم شرمندهام از روی تو تر نشد لبهای خشکِ اصغرت بانو رباب از ابا لـفـضـلم بـیا بُگـذر به حـقِّ فـاطـمه کی حلالش میکنی آب آورت بانو رباب؟ اینقَدَر زاری نکن چیزی نمانده از تنت آب شد آخـر تـمـامِ پیـکـرت بانو رباب روضهخوانی کن بگریم پای صحبتهای تو روضهخوانی کن ز شام و دلبرت بانو رباب لعن و نفرین میکنم مانندِ تو بر حرمله باخبر هستم ز قلبِ مضطرت بانو رباب باخبر هـستم بریده شد گـلـوی کـودکت صبر میخواهم به تو از داورت بانو رباب یادم از عباس میافتد که قولی داده بود میشوم شرمنده بازم محضرت بانو رباب |